1-کتاب خاطرات مستر همفر/ همفریفصل اول
مستر همفرى(Mr.Humphre/y) مى نويسد:
«مدت ها بود كه دولت بريتانياى كبير، به موضوع نگهدارى مستعمرات و پابرجايى امپراتورى بزرگ خود مى انديشيد; اكنون وسعت اين امپراطورى تا بدان جا رسيده كه منظره طلوع و غروب خورشيد را در درياهاى آن مى توان ديد، با اينهمه، جزيره بريتانيا در مقايسه با مستعمرات بي شمارش، مانند سرزمين هاى هند، چين، كشورهاى خاورميانه و نقاط ديگر، بسيار كوچك به نظر مى رسد. از سوى ديگر، استعمار بريتانيا در همه اين سرزمين ها يكسان نيست. در بعضى ممالك ظاهراً اداره امور در دست مردم آن جاست، اما سياست فعال مستعراتى به صورت كامل، در آن نقاط انجام مى شود و چيزى نمانده كه استقلال ظاهرى اين كشورها، نيز نابود شود و از هر جهت تابع بريتانيا گردند. بنابر اين بر ما لازم است كه در چگونگى اداره مستعمرات خود دوباره انديشه كنيم و مخصوصاً به دو نكته توجه لازم را مبذول نماييم:
1ـ اتخاذ تدابيرى به منظور تحكيم نفوذ دولت امپراطورى بريتانيا، در مناطقى كه اكنون به صورت كامل مستعمر اين كشورند.
2ـ تنظيم برنامه هايى براى به چنگ آوردن و در اختيار گرفتن سرزمين هائی كه هنوز كاملاً در دام استعمار نيفتاده اند.
وزارت مستعمرات انگليس براى اجراى برنامه هاى ذکر شده، احساس ضرورت مى كرد تا به هر يك از اين مناطق (مستعمره يا نيمه مستعمره) هيأت هايى براى جاسوسى و كسب اطلاعات لازم گسيل دارد.
خوشبختانه مرا (همفرى)، كه از ابتداى اشتغالم در وزارت مستعمرات، وظيفه خود را به خودى انجام داده ام و مخصوصاً در مأموريت رسيدگى به امور «كمپانى هند شرقى» كه ظاهراً مسئله اى بازرگانى و در واقع جاسوسى بود، به سبب خوش خدمتی هايم، موقعيت خوبى داشتم، مأموريت پيدا كردم. در آن زمان دولت انگليس، خيالش از هندوستان آسوده بود. زيرا كشمكش هاى قومى، نژادى، دينى و فرهنگى، فرصت شورش عليه سيطره و نفوذ انگليس نمى داد ... .
ما، با وجودى كه با بيمار ديگر يعنى دولت عثمانى، چندين قرارداد به سود خود امضا كرده بوديم، اما پيش بينى كارشناسان وزارت مستعمرات آن بود كه اين امپراطورى در كمتر از يك قرن به كلى سقوط خواهد كرد.
ما هم چنين با دولت ايران، قراردادهاى سرى متعددى امضا كرده بوديم و مأموران ما در ممالك اسلامى زير نفوذ عثمانی ها و در ايران، همچنان به كار خود سرگرم بودند و با اين كه در راه هدف هاى دولت انگليس، موفقيت هايى به دست آورده بودند و در ترويج فساد ادارى و رشوه خوارى و تهيه وسايل خوش گذرانى پادشان با زيبارويان تا حدودى بنيان اين حكومت ها را بيش از پيش متزلزل ساخته بودند، اما به دلايلى كه اشاره خواهيم كرد، از نتايج ضعفِ حكومت هاى عثمانى و ايران به سود خود، چندان مطمئن نبوديم. مهم ترين دلايل عبارت بودند از:
1ـ نفوذ معنوى اسلام در مردم اين نواحى كه از نيرومندى و ثبات كامل برخوردار بود و مى توان گفت: يك مسلمان عادى از نظر مبانى اعتقادى، با يك كشيش مسيحى رقابت مى كرد. اينان به هيچ عنوانى دست از دين بر نمى داشتند. در بين مسلمانان، پيروان مذهب تشيع كه در سرزمين ايران سكونت داشتند از جهت عقيده و ايمان استوارتر و طبعاً خطرناك ترند]![.
2ـ دين اسلام، بنا بر سوابق تاريخى، دين زندگى و آزادى است و پيروان راستين اسلام به آسانى، تن به اسارت و بندگى نمى دهند. غرور عظمت هاى گذشته به گونه اى بر وجودشان حاكم است كه حتى در اين دوران ناتوانى و سستى هم دست از آن بر نمى دارند و حكومت هاى مسلمانان در عثمانى و ايران نيز عليرغم اختلاف هاى اعتقادى از دورانديشى و هوشيارى بالايى برخوردار بودند، اگر چه در نهايت ضعف قرار داشتند.. .
3ـ علماى اسلام نيز سبب نگرانى ما بودند؛ مفتيان سنّى مذهب و مراجع تشيع در مصر، عراق و ايران، هر كدام مانع بزرگى در برابر مقاصد استعمار ما جلوه گرى مى كردند ... . اگر چه اهل سنت به اندازه شيعيان، از علماى خود وحشت نداشتند و مى بينيم كه در قلمرو عثمانى ها، ميان سلطان و شيخ الإسلام، هميشه روابط حسنه برقرار بوده و نفوذ معنوى علما تقريباً به نفوذ سياسى حكّام، پهلو مى زده است. اما در مناطق شيعه نشين، مردم به علماى خود، بيشتر از پادشاهان علاقه مند بودند... و اين باعث نگرانى ما بود. اگرچه نوميدى به دل راه نمى دهيم، زيرا از روحيه خوب و صبر و شكيبايى بسيار بهره منديم... . اگرچه حاصل تلاش و زحمت ما، در آينده اى بسيار دور نتيجه بدهد. مسيحيت پس از سيصد سال (با زحمت زياد و شهادت عيسى]![) به نتيجه رسيد و عالم گير شد. و... من در كتاب «به سوى ملكوت مسيح» نتايج يك كنفرانس مركب از نمايندگان عالى رتبه بريتانيا، فرانسه و روسيه را آورده ام.